بسر بن ابیارطاة - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
بُسر بن ارطات (عربی: بُسر بنِ أبی أرطأة) (۷ ه.ق - ?) از فرماندهان سپاه معاویه بود. کنیهی او ابوعبدالرحمن یا ابوعبدالله بود.[۱] او در شهر مدینه متولد شد و در زمان خلافت عمر و عثمان در فتوحات مسلمانان در شام و مصر شرکت داشت. او در نبرد صفین از فرماندهان سپاه شام در لشکرکشیهایی موسوم به غارات بود که بعد از این نبرد به دستور معاویه به سرزمینهای تحت حکومت علی بن ابیطالب حمله کرد. او با سپاهی به حجاز و یمن حمله برد و اموال مردم مدینه را غارت کرد و شیعیان را به قتل رساند. بسر در مکه مردم را مجبور به بیعت با معاویه کرد. بسربن ارطات در دیگر نواحی عربستان و یمن هم شیعیان را به قتل رساند و بیش از سی هزار نفر از مردم، از جمله دو فرزند عبیدالله بن عباس را به قتل رساند. در این جنگ عبیدالله بن عباس فرار کرد. همچنین پس از خلافت معاویه، در سال ۴۲ قمری به فرمان معاویه به مدینه رفت و افرادی را که در قتل عثمان نقش داشتند، بهقتل رساند. بر طبق روایات، او دچار زوال عقل شد و با شمشیر چوبی به اشیاء حملهور میشد. برخی گفتهاند که این بیماری به دلیل نفرین علیبن ابیطالب بود. احتمالاً او در زمان معاویه یا عبدالمک بن مروان یا ولید بن عبدالملک درگذشته است.[۲]
منابع
[ویرایش]- ↑ زبیری، ص ۴۳۹؛ شباب، ۱۹۶۶/۱۹۶۹، ج ۱، ص ۶۰؛ بخاری جعفی، ۱۴۰۷، ج ۱، قسم ۲، ص ۱۲۳؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۷.
- ↑ عُمیر بن عُوَیمَر بن عمران بن الجُلَیس مشهور به بسر بن ابی ارطاه (متولد سال نهم هجری) یکی از فرماندهان خونآشام و بی رحم معاویه و از سرسپردگان امویان بهشمار میرود که فعالیتهای سیاسی قابل توجهی داشتهاست. وی نقشی چشم گیر در عرصهٔ سیاسی دوران خلافت معاویه ایفا کرد. در این مقاله با ارائهٔ تصویری کلی از جوانب مختلف زندگی بسر بن ابی ارطاه در عرصهٔ منازعات سیاسی میان معاویه و امام علی علیه السلام از جمله نقش وی در غارات و تحکیم پایههای قدرت امویان، به بیان فعالیتهای سیاسی بسر در دوران خلافت معاویه میپردازیم. مقدمه در مورد صحابی بودن بسر بن ابی ارطاه که اهل شام بود میان مورخان اختلاف وجود دارد. حضور وی در صحنههای سیاسی و نظامی از دوران عمر و عثمان گزارش شدهاست. همچنین وی در زمان معاویه بن ابوسفیان، در فتح جزیره، مصر، افریقیه شرکت داشت. او در جنگ صفین با سعید بن قیس هماوردی کرد و به شیوهٔ عمرو بن عاص از مقابل امام علی علیه السلام گریخت. در دوران خلافت امام علی علیه السلام، همواره معاویه با آن حضرت در معارضه بود و با فرستادن جماعتی از سپاهیان خود به درون قلمرو امام علی علیه السلام به ایجاد آشوب و اغتشاش میپرداخت. کسانی که برای اجرای این امور انتخاب میشدند از بی رحمترین و خون ریزترین سرسپردگان معاویه بودند. از آن جمله میتوان به عمرو بن عاص، ضحاک بن قیس بن عوف غامدی و بسر بن ابی ارطاه اشاره کرد. بسر تنها در یک حمله که از دمشق تا یمن تدارک دید، هزاران تن از شیعیان و پیروان امام علی علیه السلام را به خاک و خون کشید. او سرانجام گرفتار نفرین امام علی علیه السلام گشته، دچار وسواس و دیوانگی شد و سپس عقلش زایل گردید و مرد. شرح حال و شخصیت بسر بن ابی ارطاه ابن ابی الحدید1 و ابن اثیر2 بسر بن ابی ارطاه را از بنی کنانه و نامش را هم عمرو و هم عمیر و لقبش را عبدالرحمن یا ابوعبدالله ذکر کردهاند. هم چنین او را از اهالی شام و مشهور به بسر بن ابی ارطاه دانستهاند. بسر دو سال قبل از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه متولد شد3 و بعدها به شام رفت. از مردم مدینه متولد شد3 و بعدها به شام رفت. از مردم مدینه کسی نقل نکردهاست که او از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حدیثی شنیده باشد: زیرا وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت بسر خردسال بود. اما در روایتی آمدهاست که اهالی شام و دیگران نقل کردهاند که بسر پیامبر صلی الله علیه و آله را دیده و از او احادیثی را نقل کردهاست.4 اگر چه مورخان شامی و برخی دیگر، بُسر را از صحابه دانستهاند و قائلند که ضمن درک پیامبر صلی الله علیه و آله از او نقل روایت نیز کردهاست، اما براساس گزارش ابن سعد و ابن اثیر در عبارات فوق، بسر دو یا سه سال پیش از رحلت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله متولد شدهاست. با توجه به این مطلب برخی صحابی بودن او را با قاطعیت رد یا در آن تردید کردهاند. بر این اساس در روایاتی که احتمالاً تحت تأثیر دیدگاه نخست از حضور بسر در فتوح صدر اسلام سخن گفتهاند، باید احتیاط کرد.5 به گفتهٔ برخی منابع، بسر دو حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کردهاست، اما رجال نویسان شیعه میگویند چون پیامبر صلی الله علیه و آله در کودکی بُسر رحلت کرده وی نمیتوانسته از ایشان حدیثی نقل کند و این گونه مطالب را شامیان که در اختلاف میان امام علی علیه السلام و معاویه جانب داری معاویه را میکردند ساختهاند. در هر صورت واضح است که ابن ابی ارطاه مانند ابن ملجم و ابن زیاد از چهرههای منفور تاریخ اسلام و تشیع بهشمار میرود.6 ابن اثیر از ابو عمر نقل میکند که صحابی بودن بُسر صحت ندارد؛ زیرا او مرد بدی بود و پس از قبول اسلام نیز کارهای زشتی را انجام داد.7 هم چنین بعضی مورخین معتقدند که وی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، در دین خویش پایدار نماند و در زمرهٔ مرتدین قرار گرفت.8 فعالیتهای نظامی بُسر بن ابی ارطاه در عصر خلافت عمر و عثمان در جریان لشکرکشیهای مسلمانان در سال سیزدهم هجری در زمان خلافت عمر به شام، بُسر به فرمان خالد بن ولید به روستاهایی در اطراف دمشق حمله کرد.9 نقل است که عمر عِیاض بن غَنم الفِهری را به فرماندهی سپاهی برای فتح جزیره فرستاده بود. عیاض در لشکر یزید بن ابی سفیان در شام بود. به دنبال آن، عیاض شهر رَقّه و رُهّا را گشود. در رُهّا بود که یزید بن ابی سفیان بُسر بن ابی ارطاه را با دو هزار مرد و علمی سپید به مدد عیاض فرستاد. مقارن ورود او میان لشکر مسلمانان غوغا افتاد که شاید لشکر روم به مدد اهل رُهّا آمدهاست. چون معلوم شد که بسر بن ابی ارطاه به مدد سپاه اسلام آمده از این حرکت خوشحال شدند. وقتی بُسر به آنها ملحق شد، کسی را فرستاد و از عیاض شمار غنایم را خواست. عیاض جواب داد: در غیبت شما مسلمانان رنجها کشیده، جنگها کرده و غنایم یافتهاند. شما را در آن حقّی نیست. شهرهای دیگر مانده که باید فتح کرد. چون به معاونت شما آن شهرها فتح شوند و غنایم به دست آید هم ما را باشد و هم شما را. در این مورد میان عیاض و بُسر گفت وگوهای زیادی شد و نزدیک بود که به مخالفت بینجامد. عیاض به بُسر گفت: مرا به حضور تو و لشکر تو هیچ احتیاجی نیست. اگر دل تو میخواهد، اینجا مقام کن والاّ به جانب شام بازگرد. بُسر خشمگین شد و به شام نزد یزید بن ابی سفیان بازگشت و از عیاض شکایت کرد. یزید طی نامه ای جریان را به اطلاع عمر رسانید. عمر هم نامه ای برای عیاض بن غَنم نوشت و علت را جویا شد. عیاض هم ضمن ارسال نامه ای عمر را از ماجرا آگاه کرد. عمر کار عیاض را ستود و گفت تا زنده است او را معزول نمیکند.10 این گزارش حاکی از روحیهٔ زورگویی و زیاده طلبی بُسر است؛ زیرا در جنگهایی که او و سپاهش شرکت نداشتند ادعای شریک بودن در غنائم جنگی را با عیاض داشتهاست. در واقع علت مخالفت بسر با امام علی علیه السلام را باید روحیهٔ زورگویی و زیاده طلبی وی دانست؛ بدین خاطر بسر در جرگهٔ طرفداران و خون خواهان عثمان و از پیروان معاویه گردید. بُسر از جمله افرادی بود که عمر بن خطاب برای کمک به عمرو بن عاص در فتح مصر به نزد او فرستاد. البته در این مورد اختلاف است. چنانکه عده ای گفتهاند این افراد چهار نفر بودند که یکی از آنان بُسر بودهاست.11 در سال بیست و یکم هجری که عمرو بن عاص بخشهایی از افریقیه را گشود به بسر فرمان داد تا حملاتی تدارک بیند. این حملات به صلح با مردم ودّان و فَزّان انجامید.12 بلاذری گزارش میدهد که عمر، عمرو بن العاص را بدین سبب که امیر بود و عُمَیر ابن وَهْب جُمَحی را به سبب بردباری در دشواریها و بُسر بن ابی ارطاه را نیز به سبب فتوحات انجام داده هر کدام دویست [سکه] مقرر داشت و در حق بُسر گفت: خداوند چه شهرها [را] که به دست وی گشودهاست.13 در زمان عثمان عبداللّه بن سعد امیر مصر، نامه ای به عثمان فرستاد و از او خواست که دستور دهد تا ولایت افریقیه را فتح کند. عثمان با عده ای از صحابه مشورت کرد و سرانجام بر فتح افریقیه مصمم گردید. اول جماعتی که او را اجابت کردند طایفه ای بودند از فرزندان بزرگان صحابهٔ رسول خدا صلی الله علیه و آله؛ از جمله عبدالرحمان بن ابی بکر، عبداللّه بن عمروالعاص و بُسر بن ابی ارطاه.14 در سال بیست و هفتم هجری بُسر با لشکری امدادی از مدینه به سوی افریقیه حرکت کرد. از این رو احتمال میرود که پس از آن بسر در مصر اقامت گزیده باشد.15 وضعیت نظامی بسر در عصر ابوبکر واضح نیست. بنا به منابع تاریخی وی در دوران خلافت عمر در فعالیتهای نظامی خودنمایی میکند و گویا در عصر عثمان در مصر اقامت میگزیند. دیدگاههای سیاسی بُسر در دوران خلافت امویان هنگامی که امام علی علیه السلام به خلافت رسید به معاویه که حکومت شام را داشت نامه ای نوشت و او را به اقرار یا به جنگ یا به صلح فراخواند. معاویه با عمرو عاص مشورت کرد و سرانجام جماعتی از بزرگان شام را که با امام علی علیه السلام عداوت داشتند از جمله یزید بن أنس، بُسربن أبی ارطاه، حمزة بن مالک و…، هم چنین ده نفر از بزرگان و معاریف را حاضر کرده و به آنها گفت من شُرَحبیل بن سَمْطِ الْکِندیّ را که از اشراف و بزرگان شام است فرا میخوانم و به او میگویم که علی بن ابی طالب علیه السلام عثمان را کشته و قصد دارد به شام بیاید. شما بزرگان در حضور او گواهی دهید تا او در دفع علی علیه السلام با ما موافقت نماید.16 این خبر گویای آن است که بسر در عرصههای سیاسی به قسم ناحق و دروغ آلودهاست. وی ضمن این که آلت دست معاویه بود، حاضر شدهاست جهت اثبات پایههای خلافت معاویه بر علیه امام علی علیه السلام شهادت دروغ بدهد. در اثنای جنگ صفین معاویه خود را در حال شکست دید با عمرو بن عاص مشورت کرد که نامه ای برای عبداللّه بن عباس بنویسد، تا بتواند دلش را به صلح نرم کند. عمرو بن عاص ضمن ارسال نامه به ابنعباس، در زیر آن اشعاری مینویسد. در این اشعار عمرو، بُسر و یاران او را سبب تباهی عراق و مردمی وسوسه گر میداند.17 این گزارش حاکی از سیاست بازی و تبانی بُسر با دستگاه خلافت اموی میباشد. هم چنین بسر در جریان حکمیت، از جمله کسانی بود که از طرف معاویه در زیر پیمان صلحی که در سال سی و هفت هجری نوشته شد شهادت داد.18 معاویه بعد از ماجرای حکمیت و بازگشت به شام، جمعی از قریش را که با وی بودند از جمله عمرو بن عاص سهمی، ضحّاک بن قیس فهری و بُسر بن ابی اَرطاه و نیز جماعتی از غیر قریش را فرا خواند و با آنان در مورد نبرد مصر مشورت کرد.19 این گزارش نشان میدهد که بسر یکی از مشاوران سیاسی و نظامی درجه اول معاویه بوده و بدین جهت در امور مهم سیاسی و جنگی از سوی معاویه مورد مشورت قرار میگرفتهاست. فعالیتهای نظامی بُسر بن ابی ارطاه در دستگاه امویان قبل از شروع جنگ صفین، معاویه لشکری آماده کرد و بسر بن ابی ارطاه را بر ساقهٔ سپاه منصوب نمود.20 در جریان جنگ صفین، در یکی از روزها معاویه به تعبیه لشکر پرداخت و فرمان داد تا علمهای نیکو ساختند و به شخصیتهای معروف قریش از جمله بسر بن ابی ارطاه دادند.21 معاویه چون تعبیه لشکر خویش کرده بود، روی به جنگ آورد. در این جنگ بُسر بن ابی أرطاه از طرف معاویه که علمی سیاه به دست گرفته بود در میدان جنگ ساعتی جَوْلان داد و مبارز خواست. سعید بن قیس هم از طرف امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیرون آمد. سعید او را نیزه ای زد که بُسر از آن زخمی عظیم برداشت و سست شد و سپس فرار کرده و به صف خویش پیوست.22 نصر بن مزاحم نیز به این موضوع اشاره میکند اما با این تفاوت که او به جای سعید بن قیس همْدانی، قیس بن سعد انصاری را نام میبرد، که معاویه بُسر را مأمور نابود کردن او در جنگ صفین کرده بود.23 نصر بن مزاحم نقل میکند گویا معاویه با سپردن علم سیاه به بُسر قصد بزرگداشت و ارتقای درجات او را داشتهاست. البته عده ای از رجال یمنی از این اقدام اندوهگین شدند.24 به گزارش نصر بن مزاحم در جنگ صفین معاویه از بُسر بن ابی ارطاه خواست تا به هماوردی امام علی علیه السلام برود.25 ابن اعثم در این باره چنین گزارش میکند:بُسر گفت: علی علیه السلام معاویه را به مبارزه طلبید[ه]: [معاویه] بترسید و به مبارزه با او جرأت نکرد. [پس بسر گفت] حال اراده دارم که با او در میدان حرب درآیم، باشد که بر او ظفر یابم و او را بکشم تا نام من به شجاعت و دلاوری منتشر گردد. بسر به میدان آمد و ساعتی جولان داد و هیچ سخن نگفت، از خوف امیرالمؤمنین علی علیه السلام که نباید او را بشناسد و بداند که او کیست. امیرالمؤمنین علی علیه السلام دید که سواری در میدان جولان مینماید. آهسته جنگ را ساخته بر او حمله کرد و نیزه[ای] حوالهٔ سینه بسر کرد، چنانکه بسر از اسب جدا شد و قفا افتاد. امام علی علیه السلام خواست تا او را با تیغ درگذراند، بسر مرگ را دید. چون آزار در پای نداشت هم چون عمرو بن عاص هر دو پای خود را بلند کرد. وقتی چشم امیرالمؤمنین بر عورت او افتاد روی بگردانید. بسر بلند شد تا فرا کند، [اما] خود از سر او افتاد و یاران امام علی علیه السلام او را شناختند و فریاد زدند: یا امیرالمؤمنین! او بسر بن ابی ارطاه است. امیرالمؤمنین فرمود: بگذارید که برود. لعنت خدا بر او باد. معاویه از آن حالت خندید. چون بسر پیش او رسید، گفت: سهل باشد ای بسر، مبارزان من بیش تر چنینند که جان از دست علی علیه السلام به کشف عورت میبرند. آنچه امروز تو را افتاد، دیروز عمرو عاص را افتادهاست. از آن پس هرگاه بسر با لشکری که علی علیه السلام در میانشان بود روبه رو میشد خود به گوشه ای میگریخت و سواران شامی علی [علیه السلام] را دوره میکردند.26 در جریان جنگ صفین موقعی که حرب غلام معاویه کشته شد، معاویه دلتنگی میکرد. بسر بن ابی ارطاه ضمن نصیحت معاویه روحیهٔ او را تقویت کرده و جرأتش را افزود، سپس لشکر را به جنگ تحریص نمود.27 هنگامی که تعداد زیادی از شامیان در جنگ کشته شدند یک مرد شامی نزد معاویه رفت و گفت: ما این همه رنج و شدت از تو میبینیم که جماعتی متنعمان و خواجگان را بر ما والی گردانیدهای، چون عمرو عاص و بسر بن ابی ارطاه و… . [آنان] ما را در جنگ میاندازند و از دور ایستاده و نظارت میکنند.28 فعالیتهای سیاسی بسر علیه شیعیان در زمان معاویه فشارها و سختگیریها بر شیعیان از همان زمان امام علی علیه السلام آغاز شد. هنگامی که نیروهای امام علی علیه السلام پراکنده شدند، جز عراق جای دیگر چندان امنیت نداشت. معاویه چند نفر را با سپاهیانی عازم مناطق مختلف کرد. از جملهٔ آنها بسر بن ابی ارطاه، سفیان بن عوف عامدی و ضحاک بن قیس بودند. معاویه بدانها گفته بود تا در مسیر خود در بلاد هر کس شیعه علی بود حتی زنان و کودکان همه را به قتل برسانند. بسر ابتدا به مدینه رفت و در آن جا تعدادی از اصحاب و دوستداران علی علیه السلام را به شهادت رسانده و خانهها را ویران کرد و سپس به مکه و از آن جا به سراه رفت و هر کس از اصحاب علی علیه السلام را یافت به شهادت رسانید.29 طبری حملهٔ بسر به مدینه را از حوادث سال چهل و دوم هجری دانسته و آورده بسر یک ماه در مدینه ماند و هر کس که بر علیه عثمان شورش کرده بود کشت.30 اعزام بسر از سوی معاویه به مدینه را مسعودی به سال چهلم هجری آورده، که با سه هزار نفر به سوی مدینه رفت.31 ابن اثیر حملهٔ بسر به مدینه را در سال 42 قمری نقل میکند. بر اساس این روایت بسر به حجاز رهسپار شد و یک ماه در مدینه ماند و هر کس را که در خون عثمان شریک بود سنگدلانه کشت خبر پراکنده شدن یاران علی علیه السلام و ترک کردن و فروگذاشتن آنان علی علیه السلام را به معاویه رسید و شنید که علی علیه السلام خواستهاست که ایشان را به سواد بفرستد سر برتافته اند،33 معاویه هم بسر پسر ابی ارطاه و گفته شده پسر ارطاهٔ عامری از بنی عامر بن لوی را با سه هزار مرد فرستاد و به او گفت: برو تا به مدینه درآیی. پس مردم آن را تبعید کن و هر کس را بر او گذشتی بترسان و از کسانی که به فرمان ما در نیامده اند، مال هر کس را که مالش به دستت افتاد غارت کن و به مردم مدینه چنان بفهمان که قصد جان ایشان داری و ایشان را نزد تو رهایی و عذری نیست و برو تا به مکه درآیی و آن جا به هیچکس کار مگیر و مردم را در میان مکه و مدینه بترسان و آنان را ترسیده و رمیده ساز. سپس پیش رو تا به صعنا رسی چه ما را در آن پیرانی است و نامهٔ آنان به من رسیدهاست. پس بسر بیرون رفت و به هیچ طایفه ای از طوایف عرب نمیگذشت مگر آن که دستور معاویه را انجام میداد تا به مدینه آمد. فرماندار مدینه ابو ایوب انصاری بود که از مدینه کنارهگیری کرد و بسر وارد شهر شد.34 وقتی بسر وارد مدینه شد افعال ناپسندی را انجام داد و عدهٔ زیادی از شهر گریختند، از جمله جابر بن عبداللّه انصاری، ابو ایوب انصاری و دیگران و عدهٔ زیادی هم کشته شدند.35 او ضمن تهدید مردم به انصار نیز توهین کرد.36 پس از آن که بسر از مدینه به طرف مکه حرکت کرد، قثم بن عباس بن عبدالمطلب که آن وقت از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام در مکه بود، با شنیدن خبر عزیمت بسر به جانب مکه از آن جا بیرون رفت. منابع تاریخی این وقایع را چنین نقل میکنند: وقتی بسر به مکه نزدیک شد، خواجگان و اشراف و اکابر به رسم استقبال بیرون آمدند. چون بسر ایشان را دید بانگ بر آنها زد و ایشان را دشنامهای قبیح داد. اشراف مکه به یک جمله آواز برآوردند و گفتند: ای امیر، ما از تو چشم آن نداریم که این چنین سخنان در حق ما که اقارب و عشایر توییم از این جنس سخن گویی و ما را از این نوع تهدید کنی… بسر چون سخنان اکابر مکه را شنید خاموش شد. بسر چند روز در مکه ماند. مردم مکه از روی اضطرار نه از روی اختیار با معاویه بیعت کردند. شیبة بن عثمان العبدی را بسر به نیابت خویش [در آن جا گمارد] و گفت: ای اهل مکه! بدانید که من عزیمت قلع و استیصال شما را داشتم و میخواستم شما را مالشی نیک دهم. اما به حرمت خانهٔ معظم از شما عفو کردم.37 بسر در سخنرانی خود در مکه گفت: اکنون معاویه زمام حکومت در دست دارد و میخواهد انتقام خون عثمان را بگیرد. با او بیعت کنید و جان خویش بر باد مدهید. ای مردم مکه! از مخالفت حذر کنید! به خدا سوگند اگر چنین نکنید کاری میکنم که ریشهٔ شما برکنده شود و اموالتان تاراج گردد و خانههایتان ویران گردد.38 بسر سپس از مکه به طائف رفت. مغیرة بن شعبه به استقبال او بیرون آمد و قوم خود را شفاعت کرد. بسر به مغیره گفت: ای مغیره! قصد دارم که قوم تو را هلاک کنم. مغیره گفت: میخواهم که در این کار به خدا پناه بری که از آن وقت که به حرکت درآمده ای خبر سختگیری تو را با دشمنان امیرالمؤمنین عثمان شنیدهام. تاکنون اندیشه و عملی پسندیده داشتهای. اما اگر دشمن تو و دوست تو در نظرت یکسان آیند آن گاه به درگاه خدا مرتکب گناه شدهای.39 ابن اعثم نقل میکند که مغیره گفت: ای امیر! تا تو از شام بیرون آمدهای از حال تو تفحص میکردم و چون دانستم که طلب خون عثمان میکنی، بدان خوشدل بودهام و ثناها گفتهام. بسر چون سخن مغیره را شنید، خاموش شد و سخن نگفت و هیچکس از اهل طائف را نرنجانید و کلمه ای ناخوش نگفت. چون وارد شهر شد، یکی از مبارزان لشکر خود را بخواند و گفت: جمعی با خود برگیر و به جانب بثاء برو.40 سپس بسر یکی از یاران خود را به بثاء فرستاد. در آن جا جماعتی از محبان علی ابن ابی طالب علیه السلام بودند به او دستور داد که آنها را به قتل برساند و خانههایشان را در آتش بسوزاند. آن فرد به موجب فرمان بسر، بدان ناحیه رفت و جمعی از بی گناهان را فقط به دلیل دوستی با امیرالمؤمنین علی علیه السلام کشت و مراجعت نمود.41 آنگاه بسر مردی از قریش را به تباله فرستاد. در آن جا شماری از شیعیان علی علیه السلام بودند. او دستور داد که همه را بکشد و اموالشان را تاراج کند. بعضی در این مورد با او سخن گفتند که اینان قوم تواند، دست از ایشان بدار تا مگر از بسر امان نامه بیاوریم. منیع باهلی جهت گرفتن امان نامه راهی طائف شد و نزد بسر شفاعت کرد. بسر پذیرفت، ولی در نوشتن نامه وقت کشی میکرد به این خیال که آنها کشته شوند. عاقبت امان نامه نوشت و به منیع باهلی داد. نامهٔ بسر زمانی رسید که مردم را برای کشتن آورده بودند. شامیان که شمشیرهای خود را در برابر آفتاب به حرکت درآورده بودند منیع رسید و نامه را آورد و فرمان آزادی را داد.42 بسر پس از طائف به نجران رفت. مردی بزرگوار از اصحاب مصطفی علیه السلام در آن جا بود که او را پیش از اسلام عبدالمدان میگفتند و چون خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمد، آن حضرت او را عبداللّه نامید. بسر عبداللّه و مالک پسرش را خواند و هر دو را گردن زد. بسر اهل نجران را به کشتن تهدید کرد و گفت: بدان خدایی که جان بسر در قبضهٔ ارادت اوست اگر بعد از این بشنوم که شما متابعت علی[علیه السلام] کرده باشید و در راه او قدمی زده باشید بازگردم و همگان را به شمشیر درگذرانم. اکنون شما خود دانید.43 یعقوبی گزارش میدهد که بسر در نجران چنین گفت: ای برادران ترسایان! هان به خدایی که جز او خدایی نیست اگر امری که آن را ناخوش داشته باشم از شما به من رسد، البته از شما بسیار خواهم کشت.44 بسر پس از نجران به جانب همدان روانه شد. در آن جا طایفه ای از بنی أرحب که از دوستان و محبان امیرالمؤمنین بودند مقام داشتند. بسر ایشان را بخواند و چون حاضر شدند، همهٔ آنان را کشت.45 و ابو کرب که سرور بادیه نشینان قبایل همدان بود و اظهار تشیع میکرد از این واقعه بسیار ناراحت شد و به صنعاء رفت.46 بسر سپس سمت جیشان که طایفهٔ انبوهی از شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام در آنجا بودند حرکت کرد و همه آنها را گرفت و کشت.47 47 او پس از آن بر قبیلهٔ همدان در یمن حمله کرد و نسبت به زنان آنان بی حرمتی نمود و اینها اولین زنانی بودند که در اسلام به آنان اهانت شد. چنانکه روزگاری در مدینه نیز چنین شد.48 اعزام بسر به یمن از سوی معاویه معاویه به بسر فرمان داد از راه حجاز و مکه و مدینه به یمن برود. او ضمن این مأموریت به بسر فرمان داد: چون به مکانی رسیدی که مردمش در اطاعت [امام] علی[علیه السلام] بودند، نخست زبان برگشای و چنان تهدید کن که یقین کنند از تو رهایی نیابند و تو بر آنها چیره خواهی شد. سپس اندکی از آنان دست بدار و به بیعت با من دعوت کن و هر کس که سر برتافت بکش و شیعیان علی را هر جا که یافتی بکش.49 ابن اثیر نقل میکند معاویه بسر را به حجاز و یمن فرستاد تا از شیعیان علی علیه السلام برای او بیعت بگیرد و مخالفان را به قتل رساند. بسر در یمن همان کارهایی را انجام داد که در مدینه انجام داده بود.50 هم چنین وائل بن حجر حضرمی به بسر بن ابی ارطاه نامه نوشت که نیمی از مردم حضرموت شیعیان علی هستند، بشتاب که در آن جا کسی نیست که راه تو را بگیرد. وقتی بسر بدان جا رسید، ابن حجر از او پرسید با مردم حضرموت چه میکنی؟ بسر گفت میخواهم از هر چهار نفر یکی را بکشم. وائل گفت اگر چنین قصدی داری نخست عبداللّه بن ثوابه را بکش که او به تنهایی ربع همهٔ مردم است و بسر عبداللّه بن ثوابه را کشت.51 عبیداللّه بن عباس نیز که کارگزار امام علی علیه السلام در یمن بود، با شنیدن خبر حملهٔ بسر از آن جا متواری گردید و دو پسر خردسالش به دست بسر کشته شدند.52 فعالیتهای سیاسی بسر در عصر امام حسن علیه السلام هنگامی که امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد، معاویه کارگزاران خود را معین نمود. عتبة بن ابی سفیان را به امارت بصره فرستاد. عبداللّه بن عامر برخاست و معاویه را گفت: یا امیر المؤمنین، عثمان هلاک شد و من عامل بصره بودم و علی مرا عزل کرد. من مال و ودایع خویش نزد مردم نهادهام. اگر مرا امارت بصره ندهی مالی که در دست مردم دارم از دستم میرود. به این دلیل معاویه امارت بصره را به او داد. معاویه بسر بن ابی ارطاه را با لشکری همراه او کرد.53 طبری هم در حوادث سال چهلم هجری آوردهاست که در این سال حمران بن ایان بر بصره تسلط یافت. معاویه بسر را سوی او فرستاد و به او گفت که پسران زیاد را بکشد و فتنهٔ حمران بن آبان را دفع کند.54 بسر بن ابی ارطاه در این سال به فرمانداری بصره رسید. انگیزهٔ این کار چنین بود که چون امام حسن علیه السلام در آغاز سال چهل و یکم با معاویه صلح کرد و حمران بن آبان بر بصره تسلط یافت، معاویه هم بسر را به سوی او گسیل داشت و به وی فرمان داد که زیاد بن ابیه را بکشد. زیاد فرماندار فارس بود.55 بسر در بصره ماند تا اموال عبداللّه بن عامر را به تمامی از مردم گرفت و به نزد معاویه رفت.56 هنگامی که ابن عامر در بصره سخنرانی کرد. بسر هم بر پلهٔ دوم منبر قرار گرفت و گفت: هر کس بیاید و بیعت کند ذمهٔ خدا از او بری است و بدانید که خدا انتقام خون عثمان را طلب کرد. پس قاتلان او را کشت و کار را به اهلش سپرد. مردم از هر سو آمدند و بیعت کردند.57 بسر در بالای منبر به علی علیه السلام ناسزای گفت و پس از آن چنین ادامه داد: شما را به خدا [هر] که میداند من راست میگویم، بگوید و هر که میداند من دروغ میگویم، بگوید. ابوبکره برخاست و گفت: به خدا ما تو را دروغگو میدانیم. بسر دستور داد تا او را خفه کنند، اما ابولولوه ضبی برخاست و خودش را روی ابوبکره انداخت و او را محفوظ داشت. سپس به ابوبکره گفتند چرا این کار را کردی. گفت: ما را به خدا قسم بدهد و عمل نکنیم. بسر پس از شش ماه بصره را ترک کرد.58 ابن هلال ثقفی در این باره چنین گزارش میدهد: بسر در بالای منبر از علی یاد کرد و مردم را به خدا سوگند داد و گفت: آیا میدانید که علی کافر بود و منافق؟ مردم خاموش ماندند. بسر سخن خود را تکرار کرد و گفت: شما را به خدا نمیدانید؟ ابوبکره برخاست و گفت: حال که ما را به خدا قسم میدهد نمیدانیم که او کافر یا منافق بوده. بسر فرمان درهم کوبیدن او را داد.59 نفرین امام علی علیه السلام و سرانجام بسر امام علی علیه السلام پیش از شهادت خود، بسر بن ابی ارطاه را نفرین کرد. امام علی علیه السلام فرمود: بارخدایا! بسر دینش را به دنیایش فروخت و حرمتهای تو را ناچیز شمرد. اطاعت یک مخلوق فاجر را بر آنچه در نزد توست برتری نهاد. خدایا او را نمیران تا عقلش را از او زایل فرمایی!60 و رحمت خود را حتی برای یک ساعت از روز برای او فراهم مفرما.61 هم چنین امام علی علیه السلام فرمود: بار خدایا! معاویه، عمرو عاص و بسر را لعنت کن! آیا اینان از روز قیامت نمیترسند؟62 بسر اندکی بعد از شهادت امام علی علیه السلام دچار وسواس گردید و به جنون گرفتار شد. هذیان میگفت و هر بار شمشیر خود را میخواست و میگفت شمشیر بدهید تا بکشم و چندان در این موضوع اصرار کرد تا ناچار شمشیری چوبین به دست او میدادند و بالشی پیش او مینهادند و او چندان بر آن بالش میزد که بیهوش میشد و بر همین حال بود تا مرد. ثقفی این گونه نقل میکند: برای بسر شمشیری چوبین ساخته بودند و چون شمشیر میخواست به او میدادند. بسر چون شمشیر زنان آن را به حرکت [در] میآورد و آنقدر چنان میکرد تا بیهوش میشد. چون به هوش میآمد باز شمشیر طلب میکرد و همان را به دستش میدادند و باز هم چنان میکرد تا بیهوش میشد و این سبب مرگش شد. خدایش نیامرزد.63 ابن اثیر نیز در گزارشی مشابه چنین مینویسد: هنگامی که خبر کشته شدن دو کودک عبیداللّه بن عباس به امام علی علیه السلام رسید به سختی نالید و به درد گریست و آن گاه خدای را بر بسر بن ابی ارطاه خواند و گفت: خدایا! دین و خردش را از وی بزدای! نفرین وی در او کارگر افتاد و خرد از مغز بسر پرید. آن گونه شد که بازی با شمشیر مایهٔ سرگرمی اش گردید. شمشیر میخواست و برای او شمشیری چوبین میآوردند و خیکی پر باد که آن را در میان پاهای خود مینهاد و بر آن سوار میشد و با شمشیر چوبین به آن میزد. چندان دیوانگی از خویش درآورد که جان سپرد.64 در مورد پایان کار بسر نقل شدهاست که او تا خلافت عبدالملک بن مروان زنده بود65 و در مورد وفات بسر بعضی گفتهاند که در ایام خلافت معاویه در مدینه فوت کرد و برخی وفات او را در ایام خلافت عبدالملک بن مروان در شام ذکر کردهاند. وی در آخر عمرش خرفت شد66 و به قولی در خلافت ولید به سال 86 یا 88 قمری در گذشتهاست.67 .32 پایگاه امام علی