ساقینامه - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
ساقینامه به نقل از دهخدا «نوعی شعر مثنوی در بحر متقارب [مثمن مقصور یا محذوف] است [وزن و گویش حماسی دارد] که در آن شاعر خطاب به ساقی کند و مضامینی در یاد مرگ و بیان بیثباتی حیات دنیوی و پند و اندرز و حکمت و غیره آورد. با اینکه این نوع شعر را به علت ذکر باده و جام با سایر اشعار خمریه مناسبتی است اما دو شرط اینکه مثنوی باشد و در بحر متقارب گفته آید آن را نوع خاصی در میان اشعار فارسی قرار میدهد و نیز روح خاص فلسفی و اخلاقی و عرفانی این نوع منظومهها با مضامین عادی سایر خمریات تفاوتی آشکار دارد.»
برای مثال ساقینامه متفاوت از مغنینامه و خمریه است. مغنینامه خطاب به مغنی است و دعوت و ترغیب اوست به خواندن آواز و سرود و رامشگری (به نقل از دهخدا). شعرهایی که در توصیف شراب سروده شوند خمریه نامیده میشوند (مانند خمریههای رودکی و منوچهری. خمریه از عرب وارد فارسی شده و والد ساقینامه شمرده میشود.)
ساقینامه گونهای از شغر غنایی است که معمولا در قالب مثنوی و بر وزن شاهنامه سروده میشود. مضامین بکار رفته در ساقینامه عبارتند از: ساقی٬ ساغر٬ باده٬ مینا٬ جام٬ سبو٬ میکده٬ پیر می فروش٬ دختر رز و تاک٬ محتسب٬ صبوحی و توبه. شاعر در ساقینامه٬ ساقی و مغنی را خطاب قرار داده و از آنان میخواهد که شرابی در ساغر بریزند و سرودی خوش بنوازند. سپس ضمن اشاره به گذر سریع عمر و ناپایداری دنیا٬ و جفای روزکار٬ خواننده را به اغتنام فرصت و دریافتن دم فرا می خواند.
در دوران صفویه سرودن ساقینامه رواج فراوانی یافت و ملاعبدالعلی فخرالزمانی در این دوره تذکرهٔ میخانه را در شرح احوال شاعران ساقینامه سرا نوشت. در ادبیات ترکی هم به تقلید از ادبیات فارسی ساقینامه سرایی متداول گردید.
شرح حال و ساقینامه های 27 نفر از شعرای ساقی نامه سرای آذربایجان که بر حسب تقدم زمانی مرتب گردیده٬ توسط هدایت حصاری منتشر گردیده است. [۲]
هرچند که نظامی را مبتکر ساقینامه میدانند[۳]، برخی معتقدند ساقی نامه ها از شاهنامه نیز تاثیر پذیرفته اند[۴]. نظامی گنجوی، ملهم از ابیات پراکندهٔ شاهنامه، سرایندهٔ نخستین منظومهٔ مستقل از این نوع است. بعدها دیگران نیز راه نظامی را ادامه دادند و ساقینامه را به سبکی در شعر کلاسیک ایران تبدیل نمودند. ساقینامهٔ حافظ، میر رضی آرتیمانی ، نظامی و ملهم کاشانی معروفترین ساقینامههای ادبیات ایرانند.
اجرای موسیقیایی ساقینامهها
[ویرایش]اجرای آوازی ساقینامهها (که صوفینامه نیز نامیده میشوند) معمولاً در مایههای همایون، بیات اصفهان و ماهور (و بعضی وقتها نوا) است. ساقینامه در شکسته ماهور "کُشته مرده" هم نامیده میشود.
ابوالحسن صبا ملودی ای با نام ساقی نامه و در دستگاه همایون ساخته است که در آلبوم دوره های سنتور استاد ابوالحسن صبا (لوح چهارم) ارائه شده است.
ایرج خواجه امیری (در فیلم جوانمرد)،علیرضا افتخاری در آلبوم شور عشق ، شهرام ناظری در آلبوم ساقی نامه و حسام الدین سراج در آلبوم آیینه رو تصنیف هایی با اشعار و ملودی ساقی نامه اجرا کرده اند
فخرالدین عراقی نخستین کسی است که ساقینامهٔ مستقلی در قالب ترجیع بند سرود[۵]. مخاطب عراقی در بیشتر ابیات٬ ساقی آتش دست است. عراقی از وی میخواهد از بند خویش رهاییش دهد و آن جام جهاننمایی که آفتاب روی ساقی را در آن میتوان دید٬بدو بخشد[۶].
طلب مِی از ساقی:
مخمور مِیام بیار ساقی | نقل و مِی از آن لب شکّرپاش |
و
ساقی مِی مهر ریز در کام | بنما به شب آفتاب از جام |
مستی با یادآوری لب معشوق:
یا یاد لب تو٬ عاشقان را | حاجت نبود به ساغر و جام |
ناز و کرشمهٔ معشوق:
دشنام دهد به جای بوسه | وآن نیز به صد کرشمه و ناز |
آشکار گشتن راز عشق:
پنهان چه زنم نوای عشقش | کز پرده برون فتاده این راز |
ناکامی عشق:
کردم هوس لبت٬ ندیدم | کامی چو از آن لب شکر ریز |
طلب از خود رهایی:
تا با خودم از خودم خبر نیست | با خود نفسی نبودمی کاش |
ایثار عشق:
در پاش کسی که سر نیفکند | چون طرّهٔ او نشد سرافراز |
همنشینی با حریف؛
در میکده با حریف قلاش | بنشین و شراب نوش و خوش باش |
حیاتی بودن شراب:
می ده که نمیشود میسر | بی آب حیات٬ زندگانی |
ترک زهد:
من نیز به ترک زهد گفتم | اینک شب و روز همچو اوباش |
آشکار گشتن راز عاشق:
پنهان چه زنم نوای عشقش | کز پرده برون فتاده این راز |
گرفتاری عاشق:
دل زلف تو دانه دید٬ ناگاه | افتاد به بوی دانه در دام |
ابیاتی از ساقینامهها
[ویرایش]- از ساقینامهٔ رضیالدین آرتیمانی[۷]:
الهی به مستان میخانه ات | به عقل آفرینان دیوانه ات | |
به رندان سر مست آگاه دل | که هرگز نرفتند جز راه دل | |
مئی ده که چون ریزیش در سبو | بر آرد سبو از دل آواز هو | |
به مستان افتاده در پای خم | به رندان پیمانه پیمای خم | |
خدا را بجان خراباتیان | کزین تهمت هستیم وارهان | |
مئی ده که چون ریزیش در سبو | بر آرد سبو از دل آواز هو |
- از ساقینامهٔ حافظ
بیا ساقی آن می که حال آورد | کرامت فزاید کمال آورد | |
بیا ساقی آن می که عکسش ز جام | به کیخسرو و جم فرستد پیام | |
به من ده که بدنام خواهم شدن | خراب می و جام خواهم شدم | |
بده تا روم بر فلک شیر گیر | به هم بر زنم دام این گرگ پیر |
- از ساقینامهٔ امیر خسرو دهلوی[۸]
بیا تا به شادی و فرخندگی | بر آریم باهم دَم زندگی | |
به هم صحبتان دوستگانی دهیم | نشینیم و داد جوانی دهیم | |
اگر باز کاویم بنیاد را | بنا بر غم است آدمیزاد را | |
چو غم را کرانه پدیدار نیست | به از شاد بودن دگر کار نیست | |
یک امروز در خوشدلی رو نهیم | غم دی و فردا به یکسو نهیم |
- از ساقینامهٔ خواجوی کرمانی[۹]
بیا تا خرد را قلم در کشیم | ز مستی به عالم علم دَر کشیم | |
ز جام دمادم. دمی در زنیم | به می آب بر آتش غم زنیم | |
دمی خوش بر آریم با همدمی | غمی باز گوییم با محرمی | |
یک امروز با یکدگر می خوریم | چو فرصت نباشد دگر کی خوریم |
- از ساقینامهٔ جواد نوربخش[۱۰]
بده ساقی آن می که جان سوزدم | ز خاطر غم این و آن سوزدم | |
بده آتشی تا که آبم کند | برد آب و هستی خرابم کند | |
مئی ده که از خویشتن گم شوم | سبو بشکنم ساکن خم شوم | |
مئی ده که جان برفروزد مرا | دل و جان و اندیشه سوزد مرا |
- از ساقینامهٔ وحدت کرمانشاهی:
بیا ساقی و می به گردش درآر | که دل گیرم از گردش روزگار | |
میی ده که چون ریزیش در سبو | برآرد سبو از دل آواز او |
- از ساقی نامه علیرضا نوربخش[۱۱]
الهی به پاکان و دریا دلان | به درد آشنایان دل بیکران | |
به آنان که مست صفای تواند | فنا از خود و در بقای تواند | |
الهی به عشاق بی چون و چند | که جان داده در عشق تو پایبند | |
به آنان که جز تو ندارند دوست | که غیر تو دیگر همه رنگ و بوست | |
به آنان که در خدمت کردگار | به خلقی کمک کرده در روزگار | |
به درمان جمعی شده غمگسار | پر از مهر باشد دل و انکسار |
- از ساقینامهٔ امیدی تهرانی:
بیا ساقی آن تلخ شیرین گوار | که شیرین کند تلخی روزگار | |
بیا ساقی آن جام گیتی نما | که از جم رسیدست دورش به ما | |
بیا ساقی آن آفت عقل و هوش | بیا ساقی آن لعبت لعل پوش | |
به من ده که بی هوشیم آروزست | به مستان هم آغوشیم آروزست |
بیا ساقی آن روشنی بخش روج | که چون زهره روشن بود در صبوح | |
به من ده که دل را دوایی کنم | در این تیره خاکش صفایی کنم | |
بیا ساقی آن دل باغ را کلید | به من ده که جانم به طاقت رسید | |
مگر مشرب عمر صافی کنم | زمان گذشته تلاقی کنم | |
بیا ساقی آن مایهبخش امید | که دارد دل آدمی پر نوید |
- از ساقینامهٔ هوشنگ ابتهاج :
بیا ساقی آن می که جام آفرید | به من ده که جان جامه بر تن درید | |
کجا تن کشد بار هنگامه اش | که او جان جان است و جان جامه اش | |
بیا ساقی آن می که خون حیات | ازو شد روان در رگ کاینات | |
به من ده که خورشید رخشان شوم | ز گنج نهان گوهرافشان شوم |
پانویس
[ویرایش]- ↑ شمیسا٬ صص ۲۵۹و ۲۶۰
- ↑ حصاری٬ هدایت
- ↑ «حکیم نظامی مبتکر ساقی نامه». پرتال جامع علوم انسانی. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۳۱.
- ↑ «نظری بر شاهنامه و تأثیر آن بر ساقی نامه ها». پرتال جامع علوم انسانی. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۳۱.
- ↑ رضایی ص ۲۱۰
- ↑ صفا٬ ص ۳۳۵
- ↑ https://ganjoor.net/razi/saghiname
- ↑ گلچین معانی٬ ص ۵۷
- ↑ گلچین معانی٬ ص ۷۸
- ↑ نوربخش٬ ص ۲۳۵
- ↑ http://www.nematolahi.com
- ↑ رضایی ص ۲۰۹
منابع
[ویرایش]- ساقی نامه ها: نگرشی به ساقی نامهها در ادب فارسی همراه با شرح حال مختصر ساقی نامه سرایان و اشعار آنان تالیف سیداحمد حسینی کازرونی
- ساقی نامه در شعر فارسی گردآورنده: احترام رضایی
- کتاب دورههای سنتور ردیف ابوالحسن صبا فرامرز پایور
- شمیسا٬ سیروس٬ ۱۳۸۳ انواع ادبی٬ انتشارات فردوس٬ چاپ دهم٬ تهران
- عراقی٬ فخرالدین٬ کلیات اشعار٬ به کوشش سعید نفیسی٬ چاپ هشتم ۱۳۷۶ انتشارات سنایی تهران
- رضایی٬ احترام٬ ساقی نامه در شعر فارسی٬ چاپ اول ۱۳۸۸ انتشارات امیرکبیر٬ تهران.
- صفا٬ ذبیحالله٬ تاریخ ادبیات در ایران٬ جلد سوم بخش ۱ چاپ هفتم ۱۳۷۳ انتشارات فردوس٬ تهران.
- گلچین معانی٬ احمد٬ تذکرهٔ میخانه از ملا عبدالنبی فخرالزمانی٬ چاپ دوم ۱۳۴۰ انتشارات افبال٬ تهران.
- نوربخش٬ دکتر جواد٬ دیوان نوربخش٬ چاپ سیزدهم٬ ۱۳۸۴ انتشارات یلداقلم٬ تهران.
- حصاری٬ هدایت٬ تذکرهٔ ساقینامه سرایان آذربایجان: با شرح حال و نمونه اشعار و ساقینامه هایشان٬ انتشارات تابان٬ ۱۳۸۴.