پیروز نهاوندی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پیروز نهاوندی | |
---|---|
زادهٔ | |
ناپدید شدن | ۶۴۴ میلادی مدینه |
درگذشت | |
مدفن | مدینه یا کاشان ۳۳°۵۸′۱۱٫۰″ شمالی ۵۱°۲۴′۵۹٫۵″ شرقی / ۳۳٫۹۶۹۷۲۲°شمالی ۵۱٫۴۱۶۵۲۸°شرقی |
ملیت | ایرانی |
دیگر نامها | فیروز |
پیشه(ها) | آهنگری، آسیابسازی، نقاشی |
دوران | صدر اسلام |
کارفرما | مغیرة بن شعبه |
شناختهشده برای | ترور عمر بن خطاب |
عنوان | ابولولو، باباشجاعالدین، نصرانی، مجوسی |
فرزندان | لؤلؤ |
فیروز (پیروز) نهاوندی (د ۲۳ ه.ق - ۶۴۴ م) که بیشتر با کنیه ابولؤلؤ و همینطور به لقب باباشجاعالدین شناخته میشود، یکی از شخصیتهای تاریخی در صدر اسلام است که به سبب قتل عمر بن خطاب به شهرت رسیدهاست. منابع او را بردهای ایرانیتبار گزارش کردهاند که در شیوه اسارتش به دست سربازان عرب، اختلافهایی گزارش شدهاست. از زندگانی او اطلاعات چندانی در دست نیست. پیروز مورد ستایش اهل تشیع و نکوهش اهل سنت است.
با اینکه ورود غیر عرب به مدینه ممنوع بود، وی به صورت استثنایی اجازه ورود به این شهر را داشت. منابع اسلامی او را برده مغیرة بن شعبه گزارش کردهاند که پس از تهدیدی علیه عمر بن خطاب، در سال ۶۴۴ میلادی مصادف با ۲۳ ه. ق، در مسجدالنبی، عمر بن خطاب را با ضربات خنجر ترور کرد و گریخت. بنابر گزارشی، او پس از فرار از مسجد و بعد از زخمی کردن جمعی از دنبالکنندگانش، در نهایت دستگیر شد یا به نقلی قبل از دستگیری، خودکشی کرد. گزارشهایی از فرار و گریختن او به قم یا کاشان نقل شدهاست. گزارشهایی ادعا کردهاند که فیروز قبل از گریختن به سمت ایران، با علی بن ابیطالب دیداری داشتهاست. پس از قتل عمر، عبیدالله پسر عمر به انتقام از فیروز برآمد و علاوه بر فرزند و همسر فیروز، دو فرد دیگر را نیز به جرم همکاری با او به قتل رسانید.
علاوه بر مسئله چگونگی و علت ترور عمر بن خطاب و فرار یا دستگیری او، منابع در دین و مذهب او نیز دچار اختلافند. برخی او را مسیحی و گروهی او را زرتشتی میدانند و به باور جمعی او مسلمان بودهاست. در منابع شیعه، به شیعه خالص بودن او تأکید شدهاست. به باور برخی منابع متقدم، آرامگاه او در شهر کاشان واقع است که سالیانی است در مراسم عمرکشان، مورد توجه و اهتمام شیعیان کاشان قرار دارد.
زمینه تاریخی
[ویرایش]از سال ۶۳۳ میلادی (مصادف با ۱۱ هجری قمری) در زمان خلافت ابوبکر، حملاتی به شاهنشاهی ساسانی شروع شد که در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، شد. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو خلافت اسلامی گردید. فتح ایران، سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام بود که چند قرن طول کشید.[۱][۲] در پی این حملات، اسیران ایرانی زیادی از سرزمینهای مختلفی همچون عراق، سوریه و عربستان و حتی شمال آفریقا سر درآوردند.[۳]
نام و تبار
[ویرایش]دانشنامه ایرانیکا، او را برده ایرانی به نام ابولؤلؤ گزارش کردهاست. به گزارش ایرانیکا، منابع در ایرانی بودنش اتفاق نظر دارند و او را اهل نهاوند ایران دانستهاند.[۴] بیشتر منابع نام او را «فیروز» گزارش کردهاند[۵][۶] با این حال مادلونگ نام کامل او را «ابولؤلؤ فیروز» عنوان کردهاست.[۷] «فیروز نصرانی» از دیگر نامهای گزارش شده برای اوست.[۸] نام او به احتمال زیاد به زبان پارسی میانه «پیروز» بودهاست که در منابع موجود به صورت تعریب شده «فیروز» درآمدهاست.[۹][۱۰] با این حال، او به کنیه خود «ابولؤلؤ» (به فارسی: پدر مروارید) شناخته و معروف شدهاست.[۱۱][۱۲] یکی از رسوم اعراب، نامگذاری بردگان به نامهای سنگهای زینتی و اجناس نفیس همچون یاقوت، الماس، زبرجد عنوان شدهاست.[۱۳] از قرن شانزده و هفدهم به بعد، از او با لقب «باباشجاعالدین» در منابع یاد شدهاست.[۱۴][۱۵]
در خصوص اصل و نسبش، نیز گزارشهای متناقضی عنوان شدهاند. ابن شادی در مجمل التواریخ و القصص، به نقل از مأخذی قدیمیتر، مدعیاست که ابولؤلؤ از مردمان فین کاشان بودهاست.[۱۶] ابن سعد در طبقات، مسعودی در مروج الذهب و طبری در تاریخش به نهاوندی بودن او تصریح کردهاند. دیدگاه دیگری را نیز بلعمی در تاریخنامه طبری گزارش میکند که بر اساس آن، ابولؤلؤ، حبشی بودهاست.[۱۷] در گزارش دیگری در مجمل التواریخ، او از اهالی دهی به نام شهرآبادجرد در همدان گزارش شدهاست.[۱۸]
سرگذشت
[ویرایش]از زندگانی ابولؤلؤ اطلاع چندانی در دست نیست و شهرت او تنها به سبب قتل عمر بن خطاب است.[۱۹] از اطلاعات زندگانی او پیش از ترور عمر بن خطاب در منابع، تصریح به دانش و مهارتهای او در زمینههای آهنگری، نقاشی، نجاری و آسیابسازی است.[۲۰]
جنگ و اسارت
[ویرایش]به گزارش دایرة المعارف بزرگ اسلامی و به نقل از ابن سعد، ابولؤلؤ از اهالی نهاوند بود که به دست اعراب در یکی از جنگها به اسارت درآمد.[۲۱] در اینکه ابولؤلؤ در کدام جنگ به اسارت درآمدهاست، تصریحی وجود ندارد ولی جنگ نهاوند محتملتر عنوان شدهاست.[۲۲] سیف بن عمیره نیز روایتی را گزارش میکند که ابولؤلؤ در جنگ بین اعراب و روم، به اسارت مسلمانان درآمد.[۲۳] کیانی در تاریخ نهاوند آوردهاست که نوشتههایی به خط پهلوی متصل بر روی سنگهای مکعبی شکل بزرگ در حوالی کنگاور کشف شدهاست که بر روی آنها کلمه «پیروز» وجود دارد. این کتیبهها مربوط به اواخر دوره ساسانی است و نشاندهنده حضور پیروز نهاوندی در اطراف نهاوند است و تأییدی بر اسارت او در جنگ ایران و اعراب میباشد.[۲۴] قنوات معتقد است که او به همراه همسر و کودک خردسالش اسیر اعراب شدهاست.[۲۵] او پس از اسارت، به بردگی مغیرة بن شعبه — والی وقت بصره یا کوفه — درآمد.[۲۶][۲۷] به گزارش ارل پلا در آن روزگاران، عمر بن خطاب ورود عجمها را به مدینه منع کرده بود با این حال به مغیره اجازه داده بود تا ابولؤلؤ را به جهت هنر و مهارتهایش در آهنگری به مدینه بیاورد.[۲۸] در این خصوص طبری و ابن سعد و دیگران گزارش کردهاند که مغیره به عمر بن خطاب نامهای نوشت و درخواست کرد تا اجازه دهد برده ایرانیاش به مدینه وارد شود تا مردم بتوانند از او هنرهایی همچون نقاشی، نجاری و آهنگری بیاموزند یا بهره ببرند. عمر نیز با درخواست مغیره موافقت کرد.[۲۹] با این وجود از حضور هرمزان به عنوان یکی از اسیران ایرانی در مدینه نیز گزارشهایی در منابع وجود دارد.[۳۰] طبری در تاریخ الامم و ابن اثیر در الکامل گزارشی دیگر از ابولؤلؤ نقل میکنند که بر اساس آن، هنگامی که اسیران جنگ نهاوند را به مدینه وارد میکردند؛ ابولؤلؤ دست بر سر کودکان اسیر میکشید و میگفت: «عمر جگرم را خورد».[۳۱]
ترور عمر بن خطاب
[ویرایش]ایرانیکا گزارش میکند که ترور عمر بن خطاب در روز چهارشنبه مصادف با ۲۳ نوامبر ۶۴۴ میلادی اتفاق افتادهاست.[۳۲] به گزارش احمد بن حنبل در مسندش، کسانی به عمر در خصوص نقشههای ترور او تذکرهایی داده بودند.[۳۳] بیشتر مورخان شیعه و سنی، تاریخ ترور و مرگ عمر بن خطاب را بیست و ششم تا بیست و نهم ذیالحجه گزارش کردهاند. از این میان میتوان به ابن سعد، یعقوبی، خلیفه بن خیاط، مسعودی، طبری، ابن اعثم و بلاذری اشاره کرد. ابن ادریس حلی از دانشمندان قرن ششم ه. ق، معتقد است که تاریخ مورد اجماع مورخان در خصوص مرگ عمر بن خطاب، تاریخ بیست و ششم ذیالحجه است. او نظری که تاریخ مرگ عمر را نهم ربیع عنوان میکند، اشتباه میداند.[۳۴][۳۵] ابن ادریس حلی نیز نظر برخی مبنی بر وقوع قتل عمر در نهم ربیعالاول را خطا میانگارد و تاریخ دقیق قتل عمر را بیست و نهم ذیالحجه میداند.[۳۶] با این وجود و به گزارش صادقی کاشانی، سخن از مرگ عمر بن خطاب در روز نهم ربیعالاول، از قرن ششم ه.ق در منابع وجود داشتهاست. این دیدگاه در دوران صفویه به شهرت رسید. عبدالجلیل رازی قزوینی در کتاب النقض، تاریخ مرگ عمر بن خطاب را روز نهم ربیعالاول گزارش میکند.[۳۷] افندی در تحفه فیروزیه به تحریف اهل سنت در خصوص تغییر تاریخ مرگ عمر بن خطاب از نهم ربیعالاول به بیست ششم ذیالحجه، مطالبی را مطرح میکند.[۳۸]
در خصوص انگیزه ابولؤلؤ برای به قتل رساندن عمر بن خطاب، اتفاق نظری وجود ندارد. به گزارش مسعودی، انگیزه او به جهت کینهای بود که بر اثر بی اعتنایی خلیفه بر وضع خراج مولایش مغیره بن شعبه بر او صورت گرفتهبود. بر این اساس، وقتی خراجی سنگین بر ابولؤلؤ از جانب مغیره وضع شد، ابولؤلؤ به عمر شکایت کرد و پس از بیاعتنایی عمر نسبت به درخواست ابولؤلؤ، کینهای در دل ابولؤلؤ شکل گرفت که به این قتل انجامید.[۳۹][۴۰] در دانشنامه ایرانیکا، این احتمال که او با ارباب سابقش توطئه قتل عمر بن خطاب را طراحی کرده بود یا آنکه او عامل دست چند تن از صحابه در اجرای قتل عمر بن خطاب بودهاست، مطرح شدهاست.[۴۱][۴۲] همچنین کینه ابولؤلؤ از فتح ایران به دست عمر، به عنوان یکی از انگیزههای این ترور عنوان شدهاست.[۴۳] افندی بر این باور است که کشتن عمر به جهت ظلمهای او بر اهل بیت پیامبر صورت گرفتهاست.[۴۴] علاوه بر انگیزه ترور، شرایط و نوع ترور عمر بن خطاب به دست ابولؤلؤ نیز محل اختلاف منابع بودهاست. بنابر یکی از این گزارشها، ابولؤلؤ که خنجری دو لبه در زیر عبایش پنهان کردهبود، در گوشهای از مسجد النبی خمیده بود تا آنکه عمر به قصد نماز صبح وارد بر مسجد شد، او به ناگاه از جا پرید و با سه یا شش ضربه خنجر که یکی از آنها به زیر ناف او اصابت کرد، عمر را مجروح کرد و گریخت. عمر نیز بر اثر ضربه آخر که به زیر شکمش خورده بود کشته شد. بر اساس گزارشی دیگر، در نماز جماعت، ابولؤلؤ که در پشت سر عمر و از نمازگزاران بود، در حالی که عمر در حال نماز خواندن بود به او حمله کرد.[۴۵] منابع در اینکه عمر در مسجد النبی کشته شد یا آنکه چند روزی را در بستر بیماری افتاد، دچار اختلافند. گروهی او را تا سه روز بعد از اصابت ضربه، زنده گزارش کردهاند. ایرانیکا زنده بودن سه روزه عمر را محتملتر میداند.[۴۶]
پس از ترور
[ویرایش]بنابر گزارش ایرانیکا، ابولؤلؤ در هنگام فرار از مسجد النبی، توانست دهها تن دیگر را با چاقو مضروب سازد که شش یا هفت نفر از آنان کشته شدند.[۴۷] آوردهاند که در تعقیب و گریزش، یک، شش، یا به قولی ۹ نفر کشته و شش نفر نیز زخمی شدند.[۴۸] براساس یک روایت، ابولؤلؤ پس از ترور، اسیر و کشته شد.[۴۹] بر اساس روایتی که ابن سعد، ابن شبه و طبری گزارش کردهاند، ابولؤلؤ پس از فرار و پیش از اسارت، خودکشی کرد.[۵۰] پس از قتل عمر، عبدالرحمن بن عوف و به نقلی عبدالرحمن بن ابیبکر، مدعی شد که قتل عمر، توطئه مشترک ابولؤلؤ و دو تن دیگر به نامهای هرمزان و جفینه بودهاست. پس از آن، عبیدالله بن عمر به خونخواهی پدر، هرمزان و جفیفه و کودک خردسال ابولؤلؤ را به قتل رسانید که این قتلها بعدها به جهت بیاعتنایی عثمان به آنها، به یک چالش کلامی منجر گردید.[۵۱][۵۲] کسانی که به خونخواهی عمر توسط عبیدالله بن عمر کشته شدند، عبارتند از: «همسر و دختر خردسال ابولؤلؤ، جفینه از اهالی حیره و دو فرزند او و هرمزان فرماندار سابق خوزستان».[۵۳] آورزمانی گزارش میکند که پس از مرگ عمر، شخصیت ابولؤلؤ به عنوان یک موجود افسانهای در فرهنگ برخی سرزمینهای اسلامی قرار گرفت. به این ترتیب زنان عرب برای ترساندن فرزندانشان، از آمدن موجودی ترسناک به نام «ابولؤلؤ» خبر میدادند یا در سرزمینهای غربی ایران، از موجودی افسانهای به نام «لولو» برای ترساندن بچهها استفاده میکردند.[۵۴]
عمادالدین طبری در کامل بهایی گزارشی را نقل میکند که بر اساس آن، ابولؤلؤ پس از قتل عمر، موفق به فرار شد و خود را به خانه علی بن ابیطالب رساند. علی نیز او را پناه داد و تدارک رهایی او از عمّال حکومتی را فراهم کرد. در این نقل، ابولؤلؤ به قم فرستاده شد تا از خطر دستگیری در امان باشد. کامل بهایی پس از نقل این داستان، آن را با عبارت «این روایت صحتی ندارد» تضعیف میکند. کمی بعد و در قرنهای اخیر، در برخی از جزئیات ماجرا تغییراتی صورت گرفته و شهر قم به کاشان مبدل شدهاست و در باقی آثار شیعه گزارش شدهاست. اولین بار در تاریخ حبیب السیر در سال ۹۳۰ ه. ق، مسئله فرار ابولؤلؤ از مدینه و رساندن خود به کاشان؛ به دیدگاه شیعه در این خصوص نسبت داده شدهاست و قول به کشته شدن ابولؤلؤ در مدینه، به اهل سنت منسوب شدهاست.[۵۵] افندی در گزارشی، پس از نقل داستان آمدن ابولؤلؤ به کاشان، به مسئله شیعه شدن اهالی کاشان به دست او رواج تشیع در منطقه میپردازد.[۵۶] در مجموع با گذشت زمان، در بین منابع در خصوص نام قاتل، مذهب او، زادگاه و سرانجامش اختلافهایی شکل گرفت.[۵۷]
مرگ
[ویرایش]یکی از مسائلی که در تاریخ زندگانی ابولؤلؤ مورد اشاره منابع قرار گرفتهاست، مرگ اوست. بیشتر منابع تاریخی، مرگ او را به دست خودش و کمی بعد از ترور عمر بن خطاب دانستهاند. ابن سعد، ابن اثیر، مسعودی، ابن خلکان، عمادالدین طبری و ابن کثیر، گزارش میکنند که ابولؤلؤ هنگامی که از مسجد میگریخت شخصی به رویش پارچهای سنگین انداخت و او که مرگ خویش را حتمی میدید، اقدام به خودکشی کرد. با این وجود طبری در تاریخش، قتل ابولؤلؤ را به دست مردی تمیمی و یعقوبی قاتل او را، عبدالله بن عمر دانستهاست.[۵۸] آن دسته از منابعی که به فرار کردن ابولؤلؤ از مدینه باور پیدا کردهاند، مرگ او را بر اثر عارضه بخصوصی عنوان نکردهاند.[۵۹]
دین و مذهب
[ویرایش]منابع در خصوص دین و مذهب او دچار اختلاف هستند. در این میان گروهی به زرتشتی بودن او معتقدند و برخی او را مسیحی میدانند و نامش را فیروز نصرانی گزارش کردهاند.[۶۰][۶۱] از میان منابع کهنتر همچون ابن حبیب در الاسماء المغتالین و ابن شبه در تاریخ المدینه المنوره و همینطور مسعودی در تاریخش، مذهب او را مجوسی گزارش کردهاند. در مقابل طبری، گزارش را عنوان میکند که بر اساس آن، ابولؤلؤ ابتدا به اسارت رومیان درآمدهاست و پس از آن به اسارت اعراب درآمده که به همین جهت، مذهبش از جانب طبری، مسیحی عنوان شدهاست. در دایرة المعارف بزرگ اسلامی این گزارش طبری از سیف بن عمر، نه چندان قابل اعتماد توصیف شدهاست.[۶۲] کیانی معتقد است که اتهام مجوسی بودن از جانب مخالفان او و طرفداران خلیفه دور از انتظار نیست.[۶۳] بلعمی که او را حبشی میداند، مذهبش را ترسا عنوان کردهاست.[۶۴] با این وجود، مشکانی بر این باور است که اعلان مذهب و دین ابولؤلؤ توسط منابع، تحت تأثیر زادگاه و محل زندگی سابق او بودهاست. یکی دیگر از اقوال در مذهب ابولؤلؤ، مسلمان و حتی شیعه بودن اوست. در این جهت، محدث قمی در سفینة البحار، به استناد به دو روایت و یک نقل از افندی، مذهب ابولؤلؤ را تشیع عنوان کردهاست. این مدعا توسط مشکانی در کتاب «ابولؤلؤ از حقیقت تا توهم» به نقد و بررسی گذاشته شدهاست.[۶۵] عصیری نیز به نقل از صنعانی، دین ابولؤلؤ را اسلام گزارش میکند.[۶۶] در زیارتنامهای که در آرامگاه منسوب به او در کاشان نصب شدهاست، او به عنوان صحابه پیامبر اسلام، مسلمانی مجاهد و شیعه علی عنوان گرفتهاست.[۶۷][۶۸] کیانی نیز با تأکید بر مسلمان بودن او، ورود او به مسجد با وجود منع غیر مسلمانان از وارد شدن بر مسجد را گواهی بر این مدعا دانستهاست.[۶۹]
میراث
[ویرایش]همسر و فرزندان
[ویرایش]منابع اسلامی گزارش کردهاند که پس از مرگ عمر بن خطاب، فرزندش عبیدالله، کینه ایرانیان را به دل گرفت و در ابتدا، زن و دختر ابولؤلؤ را به قتل رسانید. او سوگند یاد کرد که هیچ ایرانی در مدینه را زنده نگذارد.[۷۰] منابع نام دخترش را به اعتبار لقب او، لؤلؤ به معنای مروارید عنوان کردهاند.[۷۱]
عمرکشان
[ویرایش]«عمرکشان»، «فرحةالزهرا»، «عیدالزهرا»، «روز رفع القلم» و «غدیر دوم» معروفترین عنوانها یاد شده برای مراسمی است که شیعیان در روز نهم ربیعالاول به جهت قتل عمر بن خطاب برگزار میکنند.[۷۲] این آئین یکی از سنتهای مرسوم شیعیان امامیه است که پس از عصر صفوی مورد اهتمام قرار گرفت و به عنوان بخشی از فرهنگ جامعه شیعی محسوب شد.[۷۳] آخوند محمد آرانی کاشانی در توصیفی دقیق از مراسم عمرکشان کاشانیها به سال ۱۳۱۶ ه. ق، این عید را بیمانند توصیف میکند و از عروسکهایی به نشانه عمر یاد میکند که به دست کودکان بودهاست و از این عروسکها در آن مراسم به فروش میرسیدهاست. شعرخوانی، تصنیفگویی، آتشبازی و مشغول به عیش و نوش شدن در چند روز متوالی، از سنتهای این مراسم در کاشان یاد شدهاست. در این توصیف آمدهاست که سازنده هیکل بزرگی که به نشانه عمر در روز عمرکشان به آتش کشیده میشود، به عزایی ساختگی میرود و مردمان برای به درآوردن او از عزا، با استخوانها و فضولات حیوانات، به استقبال او میروند.[۷۴] افندی مطلبی را در کتاب ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، به نقل از کتاب نواقص الروافض میرزا مخدوم شریفی، گزارش میکند که بر اساس آن شیعیان کاشان، در روز بیست و ششم ذیالحجه، بر مزار ابولؤلؤ جمع میشوند و مراسم عمرکشان میگیرند.[۷۵] پس از پیروزی جمهوری اسلامی در ایران، برگزاری مراسم عمرکشان از جانب حکومت، ممنوع اعلام شد. حکم ممنوعیت این مراسم از جانب روحالله خمینی، رهبر وقت جمهوری اسلامی صادر شد و محتشمیپور - وزیر وقت کشور - با برگزاری این مراسم به شدت برخورد کرد.[۷۶] در سال ۱۳۸۷ و در پی تذکر مجمع تقریب مذاهب به مسئولان، ورود افراد به این مقبره ممنوع اعلام شد و این بنا به «پایگاه نیروی انتظامی معاونت اجتماعی و ارشاد» تغییر کاربری داده شد.[۷۷] امروزه در ایران، این مراسم به صورت مخفیانه در خانهها برگزار میگردد.[۷۸] مخالفان برگزاری مراسم عمرکشان، به مسئله ایجاد اختلاف میان شیعه و سنی پرداختهاند و این مراسم را مخالف سیاستهای وحدت محور شیعه و سنی میدانند.[۷۹]
آرامگاه
[ویرایش]در منابع متأخر، آرامگاهی به ابولؤلؤ در شهر کاشان منسوب است.[۸۰] فریدون آورزمانی گزارش میکند که ابولؤلؤ در مدینه کشته و دفن شد؛ اما بعدها و پس از سلطه شیعه بر منطقه، طرفداران او، بقایای جسدش را به کاشان که یکی از مراکز شیعه بشمار میآمد منتقل کردند و در آنجا برایش آرامگاهی ساختند.[یادداشت ۱][۸۱] قنوات نیز شبیه به این ادعا را گزارش میکند؛ او مینویسد: «روایتی دیگر - که نگارنده به صورت شفاهی شنیدهاست - بعد از به خلافت رسیدن امام علی (ع)، کاشانیها کسانی را به مدینه فرستادند و از آن حضرت خواستند جنازه ابولؤلؤ را به کاشان بفرستد و آن حضرت چنین کردند.» نقات تأکید میکند که این گزارش به هیچ منبع معتبری مستند نیست.[۸۲]
در تاریخچه این بنا آوردهاند که سنگی بر روی این مقبره وجود داشت که بر روی آن نوشته شده بود: «هذا قبر عبد من عبادالله الصالحین حشره الله مع من کان یتولاه بتاریخ ۷۷۷». با این وجود، مقبره مربوط به قرن هشتم ه.ق است و بنابر کتیبه نصب شده بر این بارگاه، متعلق به دوره ایلخانی-صفوی است. این احتمال که این مقبره یکی از صوفیان باشد نیز مطرح شدهاست. این بنا مرکب از صحن، ایوان، رواق و گنبدی هرمی شکل به صورت دوازدهضلعی است. این گنبد با کاشی فیروزهای تزئین شدهاست. گچبری درب ورودی این بقعه، به سال ۱۲۱۰ ه.ق به دست حسینقلیخان برادر فتحعلی شاه قاجار صورت گرفتهاست. علاوه بر مقبره منسوب به ابولؤلؤ در کاشان، یک مقبره دیگر در تربت حیدریه نیز به او منسوب است.[۸۳] آخرین بازسازی این بنا، مرمت گنبد توسط سازمان میراث فرهنگی در سال ۱۳۵۴ ه.ش بودهاست و پس از آن با شماره ثبتی ۱۰۹۱ در فهرست آثار تاریخی کشور ثبت گردید. آورزمانی از سنگی بر روی مقبره گزارش میکند که مربوط به دوره صفوی و سلطنت شاه طهماسب اول بودهاست. سال ساخت سنگ بر روی آن، سال ۹۳۰ ه.ق حک شده و صاحب مقبره، پهلوان شجاعالدین عنوان شدهاست. این سنگ بعدها به سرقت رفتهاست.[۸۴]
منبعشناسی
[ویرایش]از زندگانی او اطلاعات چندانی در منابع پوشش داده نشدهاست و منابع متاخر نیز تنها به آنچه در منابع متقدم گزارش شدهاست بسنده کرده و اطلاعات جدیدی دربارهٔ زندگی او ندادهاند.[۸۵]
یادداشتها
[ویرایش]- ↑ انتقال اجساد در دوران سلطه شیعه بر منطقه، امری عادی قلمداد میشدهاست به طوری که حتی اولجایتو، حاکم شیعه ایران، قصد کرد تا اجساد امامان شیعه را نیز به ایران منتقل کند و برای این اقدام، گنبد سلطانیه را بنا نهاد، اما با مخالفت عالمان دینی مواجه شد. (رک: آورزمانی، «نگاهی به آرامگاه ابولولو»، هنر و تمدن شرق، ۸.)
پانویس
[ویرایش]- ↑ Lewis, The Jews of Islam, 15–16.
- ↑ Daryaee, Sasanian Iran, 100–101.
- ↑ Morony, “ARAB ii. Arab conquest of Iran”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Madelung, The Succession to Muhammad, 75.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Chkeidze, “Linguistic Contacts with Iranian Languages”, Encyclopaedia Iranica.
- ↑ Rezakhani, ReOrienting the Sasanians, 78.
- ↑ El-Hibri, Parable and Politics in Early Islamic History, 107–114.
- ↑ Levi Della Vida and Bonner, “Umar”, Encyclopaedia of Islam, 107–114.
- ↑ هیئت تحریریه، «هشتصدمین سال»، تحقیقات جغرافیایی.
- ↑ Johnson, Sunni Survival in Safavid Iran, 127.
- ↑ Calmard, Safavid Persia, 161.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ مشکانی سبزواری، ابولولو از حقیقت تا توهم، ۱۰–۱۱.
- ↑ قنوات، «ابولولو از مدینه تا کاشان»، کاشانشناسی، ۷۴.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ قنوات، «ابولولو از مدینه تا کاشان»، کاشانشناسی، ۷۴.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ آورزمانی، «نگاهی به آرامگاه ابولولو»، هنر و تمدن شرق، ۵.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ کیانی، کهندیار گیان، ۱۴۰–۱۴۱.
- ↑ قنوات، «ابولولو از مدینه تا کاشان»، کاشانشناسی، ۷۵.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ اقبال آشتیانی، تاریخ ایران، ۳۹.
- ↑ قنوات، «ابولولو از مدینه تا کاشان»، کاشانشناسی، ۷۵.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ صادقی کاشانی، «نهم ربیع»، مشرق موعود.
- ↑ خوشصورت موفق و فرمانیان، «بررسی و نقد مراسم نهم ربیع»، پژوهشنامه مذاهب اسلامی.
- ↑ نجفی و وکیلی، «تاملی تاریخی در نهم ربیع»، تاریخ و فرهنگ.
- ↑ صادقی کاشانی، «نهم ربیع»، مشرق موعود.
- ↑ نجفی و وکیلی، «تاملی تاریخی در نهم ربیع»، تاریخ و فرهنگ.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ قنوات، «ابولولو از مدینه تا کاشان»، کاشانشناسی، ۷.
- ↑ کیانی، کهندیار گیان، ۱۴۱.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ قنوات، «ابولولو از مدینه تا کاشان»، کاشانشناسی، ۷۴.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ قنوات، «ابولولو از مدینه تا کاشان»، کاشانشناسی، ۷۶.
- ↑ آورزمانی، «نگاهی به آرامگاه ابولولو»، هنر و تمدن شرق، ۸.
- ↑ مشکانی سبزواری، ابولولو از حقیقت تا توهم، ۱۶–۱۷.
- ↑ جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ۸۳۷.
- ↑ مشکانی سبزواری، ابولولو از حقیقت تا توهم.
- ↑ مشکانی سبزواری، ابولولو از حقیقت تا توهم، ۱۴.
- ↑ مشکانی سبزواری، ابولولو از حقیقت تا توهم، ۱۸.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ کیانی، کهندیار گیان، ۱۴۰.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ کیانی، کهندیار گیان، ۱۴۰.
- ↑ مشکانی سبزواری، ابولولو از حقیقت تا توهم، ۱.
- ↑ مشکانی سبزواری، ابولولو از حقیقت تا توهم، ۲۹–۳۱.
- ↑ عصیری، آسیاب تبری، ۹.
- ↑ قنوات، «ابولولو از مدینه تا کاشان»، کاشانشناسی، ۷۷.
- ↑ عصیری، آسیاب تبری، ۸۲.
- ↑ کیانی، کهندیار گیان، ۱۴۰.
- ↑ Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ آورزمانی، «نگاهی به آرامگاه ابولولو»، هنر و تمدن شرق، ۶.
- ↑ نجفی و وکیلی، «تاملی تاریخی در نهم ربیع»، تاریخ و فرهنگ.
- ↑ صادقی کاشانی، «نهم ربیع»، مشرق موعود.
- ↑ غفاری، «درآمدی بر نمایشهای ایرانی»، ایراننامه.
- ↑ نجفی و وکیلی، «تاملی تاریخی در نهم ربیع»، تاریخ و فرهنگ.
- ↑ «نهم ربیعالاول و جشن ممنوع عمرکشان»، جامعهشناسی تشیع.
- ↑ آورزمانی، «نگاهی به آرامگاه ابولولو»، هنر و تمدن شرق، ۵.
- ↑ «نهم ربیعالاول و جشن ممنوع عمرکشان»، جامعهشناسی تشیع.
- ↑ مشکانی و صادقی، «بازکاوی داستان رفع القلم»، معرفت.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
- ↑ آورزمانی، «نگاهی به آرامگاه ابولولو»، هنر و تمدن شرق، ۵.
- ↑ قنوات، «ابولولو از مدینه تا کاشان»، کاشانشناسی، ۸۰.
- ↑ مشکانی سبزواری، ابولولو از حقیقت تا توهم، ۲۰–۲۴.
- ↑ آورزمانی، «نگاهی به آرامگاه ابولولو»، هنر و تمدن شرق، ۷.
- ↑ اشکوری، «ابولولو»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
منابع
[ویرایش]فارسی و عربی
- آورزمانی، فریدون (۱۳۹۸). «نگاهی به آرامگاه پیروز ملقب به (ابولؤلؤ) در گذشته و حال» (PDF). هنر و تمدن شرق (۲۵).
- اشکوری، حسن (۱۳۸۸). «ابولولو». دانشنامه بزرگ اسلامی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- اقبال آشتیانی، عباس (۱۳۸۶). تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه (PDF). تهران: دبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۶۲۱-۳۳-۰.
- بلوکباشی، علی؛ حاجمنوچهری، فرامرز (۱۳۸۸). «فاطمه (ع)». دانشنامه بزرگ اسلامی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- جعفریان، رسول (۱۳۸۸). تاریخ تشیع در ایران از آغاز طلوع دولت صفوی. تهران: علم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۸۲۲-۶.
- خوشصورت موفق، اعظم؛ فرمانیان، مهدی (۱۳۹۴). «بررسی و نقد مراسم نهم ربیع در منابع شیعی». پژوهشنامه مذاهب اسلامی (۳): ۱۱۱–۱۳۰ – به واسطهٔ نورمگز.
- صادقی کاشانی، مصطفی (۱۳۹۱). «نهم ربیع، روز امامت و مهدویت» (PDF). مشرق موعود. ششم (بیست و دوم).
- عالمزاده، هادی (۱۳۸۸). «ابوبکر». دانشنامه بزرگ اسلامی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- قنوات، عبدالرحیم (۱۳۸۵). «ابولولو از مدینه تا کاشان» (PDF). کاشانشناسی. دوم (۳).
- عصیری، مجتبی (۱۳۸۴). آسیاب تبری، زندگینامه شجاعالدین ابولولو. مشهد: قاف مشهدالرضا. شابک ۹۷۶۷۱۰۰۹۲۹۰۹.
- غفاری، فرخ (۱۳۷۰). «درآمدی بر نمایشهای ایرانی». ایراننامه. تورنتو (۳۴): ۱۷۷–۱۸۵ – به واسطهٔ نورمگز.
- کیانی، علیاکبر (۱۴۰۰). کهندیار گیان: نهاوند و گیان از دورههای پیش از تاریخ تا امروز. به کوشش کیانی، مرتضی. تهران: سفیر اردهان. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۳۱۳-۹۴۱-۱.
- مشکانی سبزواری، عباسعلی (۱۳۹۱). ابولولو از حقیقت تا توهم. تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی.
- مشکانی، عباسعلی؛ صادقی، مصطفی (۱۳۹۰). «بازکاوی داستان رفع القلم» (PDF). معرفت. یازدهم (صد و هفتاد): ۷۷–۸۷.
- نجفی، مسلم؛ وکیلی، هادی (۱۳۸۹). «تاملاتی تاریخی دربارهٔ نهم ربیع» (PDF). تاریخ و فرهنگ (هشتاد و پنج).
- هیئت تحریریه (۱۳۸۴). «هشتصدمین سال یاقوت حموی». تحقیقات جغرافیایی (۷۷): ۶–۱۰.
منابع آنلاین
- لطفی، فاطمه. «نهم ربیعالاول و جشن ممنوع عمرکشان». جامعهشناسی تشیع.
انگلیسی
- Calmard, Jean (1996). "Shi'i Rituals and Power II. The Consolidation of Safavid Shi'ism: Folklore and Popular Religion". In Melville, Charles (ed.). Safavid Persia: The History and Politics of an Islamic Society. Pembroke Persian Papers. Vol. 4. London: I.B. Tauris. pp. 139–190. ISBN 1-86064-023-0.
- Chkeidze, Thea (2012). "Georgia v. Linguistic Contacts with Iranian Languages". Encyclopaedia Iranica.
- Daryaee, Touraj (2008). Sasanian Iran (224-651 CE): Portrait of a Late Antique Empire (به انگلیسی). Santa Ana: Mazda publishers.
- Morony, M. (1983). "ʿARAB ii. Arab conquest of Iran". In Daniel, Elton L (ed.). Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Persica Press. pp. ۲۰۳–۲۱۰.
- El-Hibri, Tayeb (2010). Parable and Politics in Early Islamic History: The Rashidun Caliphs. New York: Columbia University Press. ISBN 978-0-231-15082-8.
- Pellat, Ch (1983). "ABŪ LOʾLOʾA". In Daniel, Elton L (ed.). Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Persica Press. pp. ۳۳۳–۳۳۴.
- Howard-Johnston, James (2006), East Rome, Sasanian Persia And the End of Antiquity: Historiographical And Historical Studies, Ashgate Publishing, ISBN 0-86078-992-6.
- Holt, P. M; Lambton, .Ann K. S; Lewis, Bernard (1977). The Cambridge History of Islam (به انگلیسی). Cambridge University Press.
- Lapidus, Ira (2002). A History of Islamic Societies (به انگلیسی) (2nd ed.). Cambridge University Press.
- Lewis, Bernard (2015). The Jews of Islam: Updated Edition (به انگلیسی). New Jersey: Princeton University Press.
- Levi Della Vida, G.; Bonner, M. (1960–2007). "ʿUmar (I) b. al-Khaṭṭāb". In Bearman, P.; Bianquis, Th.; Bosworth, C.E.; van Donzel, E.; Heinrichs, W.P. (eds.). Encyclopaedia of Islam, Second Edition. doi:10.1163/1573-3912_islam_SIM_7707.
- Madelung, Wilferd (1997). The Succession to Muhammad: A Study of the Early Caliphate (به انگلیسی). Cambridge University Press.
- Poonawala, I. K.; Kohlberg, E. (1985). "ʿAli b. Abi Ṭāleb". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 22 January 2019.
- Rezakhani, Khodadad (2017). ReOrienting the Sasanians: East Iran in Late Antiquity. Edinburgh: Edinburgh University Press. ISBN 978-1-4744-0029-9.
- Robinson, Chase F. (2011). The New Cambridge History of Islam. Cambridge University Press.
برای مطالعهٔ بیشتر
[ویرایش]- جعفری، حسینمحمد (۱۳۷۲). تشیع در مسیر تاریخ. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- سبحانی، جعفر (۱۳۸۵). فروغ ابدیت. قم: بوستان کتاب.
- Donzel, E. Van (1994). "Islamic Desk Reference: Compiled from the Encyclopaedia of Islam". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی). Vol. 7. E. J. Brill.
- Esposito, .John L (2002). What everyone needs to know about Islam (به انگلیسی). Oxford University Press US.
- Grewal, J. S (2006). Project of History of Indian Science (به انگلیسی). Oxford: Oxford University Press.
- Lewis, Bernard (1993). The Arabs in History (به انگلیسی). Oxford University Press.
- Watt, William Montgomery (1956). Muhammad at Medina (به انگلیسی). Oxford University Press.